جدول جو
جدول جو

معنی علی اموی - جستجوی لغت در جدول جو

علی اموی
(عَ یِ اُ مَ)
ابن طاهر بن معوضه بن تاج الدین قرشی اموی، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به الملک المجاهد. یکی از مؤسسان دولت بنی طاهر در یمن. رجوع به علی طاهری (ابن طاهر...) شود
ابن عبدالله بن خالد بن یزید بن معاویه بن ابی سفیان اموی سفیانی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی سفیانی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ یِ یَ مَ)
ابن سلیمان یمنی. از علمای شیعۀ اسماعیلیه در یمن. او راست: لب المعانی المحجوبه التی هی من فضل اهل الفضل موهوبه، که در سال 1286 هجری قمری از تألیف آن فراغت یافت. (از الاعلام زرکلی)
ابن احمد بن مکابر شظبی یمنی. متوفی در صنعاء در ربیعالاّخر سال 907 یا 909 هجری قمری او راست: شرح بر عمده. (از معجم المؤلفین)
ابن احمد بن اسعد بن ابی بکر بن محمد بن عمر بن ابی الفتوح بن علی بن ابی الفتوح بن علی بن صبح اصبحی یمنی. ملقب به ضیأالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی اصبحی شود
ابن محمد بن ابی بکر بن ابراهیم بن ابی القاسم بن عمر بن احمد بن ابراهیم بن محمد بن عیسی بن مطیر حکمی یمنی شافعی. مشهور به ابن مطیر. رجوع به علی حکمی شود
ابن ابی بکر بن محمد بن علی بن محمد بن شداد برعی ابیاری زبیدی یمنی شافعی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی برعی شود
ابن محمد بن علی بن محمد بن علی بن عبدالله یمنی صنعانی حنبلی. مشهور به ابن شوکانی. رجوع به علی شوکانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَلَ)
ابن ابی احمدحسین طاهر بن موسی بن محمد بن موسی بن ابراهیم بن امام موسی بن جعفرالصادق (ع) ملقب به علم الهدی و ثمانینی و ذوالثمانین و ذوالمجدین و سیدمرتضی و شریف مرتضی. رجوع به علم الهدی موسوی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَ لَ)
ابن موسی بن جعفر بن محمد بن احمد بن طاوس علوی فاطمی. مشهوربه ابن طاووس و ملقب به رضی الدین و مکنی به ابوالقاسم. رجوع به ابن طاووس و علی (ابن موسی بن...) شود
ابن حمودبن میمون بن احمد ادریسی حسنی علوی حمودی. ملقب به الناصر لدین الله. نخستین تن از ملوک بنی حمود در قرطبه و مالقه. رجوع به علی حمودی شود
ابن عبدالکریم بن علی بن محمد بن علی بن عبدالحمید حسینی علوی نیلی نجفی. مشهور به نسّابه و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی نیلی شود
ابن محمد بن علی بن محمد علوی عمری شجری. ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن صوفی. رجوع به علی شجری شود
ابن احمد بن محمد بن عمر بن سالم بن عبیدالله بن حسن علوی حسینی زیدی شافعی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی زیدی شود
ابن عبدالقادر بن عبدالرحمان بن علی بن علی بن علی بن أمین علوی اندلسی جزایری مالکی شاذلی. رجوع به علی اندلسی شود
ابن محمد بن جعفر بن محمد بن زید شهید علوی امامی حمانی. رجوع به علی حمانی (ابن محمد بن جعفر کوفی...) شود
ابن حسن (یا حسین). مکنی به ابوالقاسم. منجم و ریاضیدان مشهور قرن چهارم هجری قمری رجوع به ابن اعلم شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عَ دَ)
ابن مسافر عدوی. متکلم بود و در سال 557 هجری قمری درگذشت. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 241)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مِ)
ابن سعید بن محمد بن احمد بن محمد بن حسن بن محمد بن علی بن محمد بن حسین بن عبدالسلام بن عبدالمطلب حر عاملی جبعی. رجوع به علی حر شود
ابن محمد بن مکی بن عیسی بن حسن بن عیسی شامی عاملی جیلی. ملقب به نجیب الدین و مشهور به ابن مکی. رجوع به علی شامی شود
ابن محمد بن مکی عاملی جزینی. مکنی به ابوالقاسم و ملقب به ضیاءالدین و حسام الدین و رضی الدین. رجوع به علی جزینی شود
ابن حسین بن عبدالعالی کرکی عاملی. مشهور به محقق ثانی، و محقق کرکی، و شیخ علائی، و مولی مروج. رجوع به علی کرکی شود
ابن محمد بن علی بن محمد بن یونس بیاضی عاملی. ملقب به زین الدین و مکنی به ابومحمد. رجوع به علی بیاضی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مِ)
ابن عبیدالله بن حرث بن رحضه بن عامر بن رواحه بن حجر بن معیص بن عامر بن لؤی قرشی عامری. ابن عبدالبرکان گوید که وی در روز فتح، اسلام آورد و در روز یمامه بقتل رسید. (از الاصابۀ ابن حجر ج 4 قسم اول)
ابن مجاهدبن یوسف عامری. ملقب به اقبال الدوله. دومین و آخرین تن از امرای دانیه. رجوع به علی (ابن مجاهدبن یوسف...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ فَ سَ)
ابن احمد بن ابراهیم بن زبیر عنانی فسوی شافعی. ملقب به رشید و مکنی به ابوالحسن. فقیه بود. و در سال 563 هجری قمری درگذشت. وی مدتی نیز عهده دار امور قضا بود. او راست: شرح المفتاح ابن قاص طبری، در فروغ فقه شافعی. (از معجم المؤلفین از کشف الظنون ص 1769 و هدیه العارفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
علی الوحید علی یامی، ابن حاتم بن احمد یامی. آخرین تن از بنی حمدان یمن. رجوع به علی حمدانی (ابن حاتم...، شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ عُ مَ)
ابن محمد بن علی بن محمد علوی عمری شجری. ملقب به نجم الدین و مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن صوفی. رجوع به علی شجری شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هَِ رَ)
میر علی هروی، وی از خطاطان مشهور بود و به زبان ترکی و فارسی شعر نیز می سرود. استاد خط او سلطانعلی مشهدی بود و برخی خط وی را بر استادش ترجیح داده اند. علی هروی دراواخر عمر توسط ازبکان اسیر گشت و به بخارا منتقل شد و در آنجا به سال 924 یا 925 و یا 926 هجری قمری درگذشت و در مرقد سیف الدین باخرزی دفن شد. او را رساله ای است به فارسی به نام ’مدادالخط’. و نیز اشعار و معماهایی از وی نقل میکنند. (از الذریعه ج 9 ص 764)
(امیر...). وی در قرن نهم در مدرسه عبدالرحمان جامی می زیست و از جامی تلمذ میکرد شعر نیز می سرود و قسمتی از اشعار او را میر علیشیر نقل کرده است. (از الذریعه ج 9 ص 765)
ابن محمود بن محمد بن مسعود بن محمود بن محمد بن محمد بن محمد بن عمر شاهرودی بسطامی هروی رازی فخری بکری حنفی. مشهور به مصنفک و ملقب به علاءالدین. رجوع به علی مصنفک شود
ابن ابی بکر بن علی هروی موصلی. مکنی به ابوالحسن. رحالۀ (سیّاح) قرن ششم هجری قمری رجوع به علی (ابن ابی بکربن...) و ابوالحسن سیاح شود
ابن محمد بن احمد بن محمد بن عبدالله بن عباد عبادی هروی شافعی. مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی عبادی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَ قَ)
ابن محمد بن محمد بن دلدارعلی نقوی نصیرآبادی. ملقب به تاج العلماء. از فقیهان امامیه و از اهالی لکهنوء در هند بود. در سال 1260 هجری قمری متولد شد و در 1312 هجری قمری درگذشت. اوبر زبان فارسی و عربی و سریانی و عبری تسلط داشت. نام او در مصنفی علم الرجال به صورت ’علیمحمد بن محمد بن دلدارعلی...’ آمده است. او راست: 1- الاثناعشریه فی البشارات المحمدیه. 2- احسن القصص فی تفسیر سوره یوسف. 3- فصل الخطاب فی شرب الدخان. (از معجم المؤلفین). و رجوع به مصنفی علم الرجال آقابزرگ ص 432 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَ سَ)
ابن احمد نسوی. مکنی به ابوالحسن. ریاضیدان و منطقی و از اهالی ’نسا’در خراسان بود و تا حدود سال 421 هجری قمری میزیست. او راست: 1- التجرید فی اصول الهندسه. 2- رساله فی المداخل الی علم المنطق. 3- المقنع فی الحساب الهندسی فی العراقین العربی و فارسی. (از معجم المؤلفین از فهرس مخطوطات الظاهریه و تراث العرب العلمی ص 257)
ابن محمد نسوی. مکنی به ابوالقاسم. وی به عربی شعر میگفت و مقل است. (از الفهرست ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَحْ)
ابن محمد نحوی وزیر. مکنی به ابوالمکارم. متوفی در سال 561 هجری قمری او راست: مختصر الغریبین ابوعبید احمد بن محمد هروی. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1209)
ابن ابی زید محمد بن علی نحوی استرآبادی. ملقب به فصیحی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به ابوالحسن (علی بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ گِ دَ)
دهی است از دهستان برکشلو، بخش حومه شهرستان ارومیه. دارای 100 تن سکنه. آب آن ازنهر شهرچای تأمین میشود. و محصول آن غلات، توتون، چغندر و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ)
ابن محمد اشمونی مصری شافعی، ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحسن. متوفی در 929 هجری قمری فقیه و نحوی بود. او راست: 1- جمع الجوامع فی الاصول (نظم). 2- حاشیه بر الانوار لعمل الابرار. 3- منهاج الدین فی شعب الایمان (نظم). 4- منهج السالک الی الفیه ابن مالک. 5- الینبوع فی شرح المجموع، در فروع فقه. (از معجم المؤلفین بنقل از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1872. شذرات الذهب ابن عماد ج 8 ص 665. الکواکب السائره غزی. ج 1 ص 284. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 739). و نیز رجوع به اشمونی شود
لغت نامه دهخدا
(عَیِ عَ لَ)
ابن عبدالله بن علی بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علوی علیهم السلام. مکنی به ابوالقاسم و مشهور به ابن الشبیه (معجم الادباء چ مارگلیوث) و یا شبیه (معجم الادباء چ قاهره) وی خطاط بود و از دسترنج خود معاش خویش را به دست می آورد و به فقرا نیز کمک میکرد. مولد او در عیداضحای سال 360 هجری قمری بود و در دهۀ اول رجب سال 441 هجری قمری درگذشت. صاحب معجم الادباء گوید که دیوانی از عروه بن ورد به خط او دیده است. رجوع به معجم الادباء چ قاهره ج 13 ص 271 و چ مارگلیوث ج 5 ص 230 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ غَ رَ)
ابن حجه الله بن علی بن عبدالله بن حسین بن محمد بن ابراهیم عمر بن حسن مثنی بن حسن السبط (ع) طباطبائی شولستانی غروی نجفی. رجوع به علی طباطبائی شود
ابن اسماعیل بن زین العابدین حسینی سنجانی غروی. ملقب به محدث و مکنی به ابوالفضائل. رجوع به علی سنجانی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ مَ)
ابن کامل بن اسماعیل حموی، ملقّب به علاءالدین. متوفی در سال 860 هجری قمری او راست: الافراد فی معرفهالاضداد. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون ج 1 ص 464. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 733)
ابن مقاتل بن عبدالخالق حموی (695- 761 هجری قمری). او را دیوان شعری است در اشعار زجل، در دو مجلد. (از معجم المؤلفین بنقل از الوافی صفدی ج 12 ص 207. الدررالکامنۀ ابن حجر ج 3 ص 133)
ابن عبدالله بن حجۀ حموی حنفی، ملقّب به تقی الدین و مکنّی به ابوبکر. رجوع به ابن حجه (ابوالمحاسن تقی الدین ابوبکر بن علی...) و به علی (ابن عبدالله...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن عبدالعزیز بن حسام بن حامد، مشهور به ام ولدزادۀ رومی. وی عهده دار امر قضا در حلب بود و در سال 980 هجری قمری در همین شهردرگذشت. اوراست: 1- رساله الامتحان. 2- الرساله السیفیه. 3- الرساله الشمعیه. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون ج 1 ص 565. هدیهالعارفین ج 1 ص 748)
مرجوشی. شیمیدان قرن نهم هجری قمری او راست: در الانوار فی اسرار الاحجار. (از معجم المؤلفین از فهرس الخدیویه ج 5 ص 380)
ابن محمد رومی حنفی. مشهور به باشماقچی زاده. رجوع به باشمقچی زاده (سیدعلی...) و پاشمقچی زاده و علی (ابن محمد...) شود
ابن مصطفی بن بیرمحمد کوتاهیه ای رومی حنفی. ملقب به جبری و مشهور به بلبل زاده. رجوع به علی بلبل زاده شود
ابن حسین بن سلیمان اسپارته ای رومی حنفی (علی رضا...) ، مشهور به وصفی. رجوع به علیرضا (ابن حسین...) شود
ابن ابراهیم مغنیساوی رومی حنفی (علی رضا...) ، مشهور به اولیازاده. رجوع به علیرضا (ابن ابراهیم...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اُ مَ)
ابن حسین بن علی بن حسین بن خلف بن محمد ارموی، مشهور به ابن قاضی عسکر و ملقّب به شرف الدین و مکنّی به ابوالحسن. فقیه و اصولی. متولد سال 691 ه. ق. وی در سال 748 یا 757 یا 768 هجری قمری در دمشق درگذشت. او راست: شرح المعالم، در اصول فقه. (از معجم المؤلفین بنقل از الدررالکامنه ج 3 ص 41. شذرات الذهب ج 6 ص 183. کشف الظنون ص 1726. هدیهالعارفین ج 1 ص 722)
ابن احمد بن علی بن احمد ارموی حنبلی، ملقّب به زین الدین. وی در سال 853 هجری قمری درگذشت. او راست: جواهر التبصره فی علم الرؤیا. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین ج 1 ص 730)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مِ)
ابن رضی الدین بن علی بن احمد بن محیی الدین جامعی عاملی. متوفی در حدود سال 1050 هجری قمری او را رساله ای است درباره شرح حال اجدادش. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعه ج 41 ص 255). و نیز رجوع به مصنفی علم الرجال آقابزرگ طهرانی ص 281 شود
ابن محیی الدین جامعی عاملی. فقیه و عالم فرایض بود که در سال 1008 هجری قمری درقید حیات بود. او راست: رساله ای در مواریث که آن رابرای اهل کونین از قرای جبل عامل نوشته است. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعۀ عاملی ج 42 ص 159)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ تَ قَ)
ابن حسین بن ابراهیم بن حسن اخوی تقوی. شاعربود و نسب خود را به موسی مبرقعبن امام الجواد محمدتقی (ع) می رساند. وی در سال 1335 هجری قمری درگذشت. اورا دیوانی است که میرزا محمدعلی عبرت آن را جمعآوری کرده است. (از الذریعۀ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 741)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَمْ مو)
ابن حمودبن میمون بن احمدادریسی حسنی علوی حمودی، ملقّب به الناصر لدین الله یاالمتوکل و مکنّی به ابوالحسن. وی نخستین تن از ملوک بنی حمود در قرطبه و مالقۀ اندلس بود. در سال 354 هجری قمری متولد شد و ابتدا در عداد لشکریان سلیمان بن حکم اموی قرار داشت و سلیمان در سال 403 هجری قمری حکومت دو شهر سبته و طنجه را به وی واگذاشت. ولی او با کمک بربریان و اهل بادیه، قرطبه را تسخیر کرد و سلیمان بن حکم و پدرش حکم بن سلیمان را دستگیر ساخت و در بیست ویکم محرم سال 407 هجری قمری آنان را به قتل رسانید. و خود با لقب الناصر لدین الله یکسال و ده ماه سلطنت کرد. و در سال 408 هجری قمری همان کسانی که به کمک آنهاقرطبه را تسخیر کرده بود بر او شوریدند و وی را در حمام به قتل رساندند. (از الاعلام زرکلی بنقل از کامل التواریخ ابن اثیر ج 9 ص 92. البیان المغرب ج 3 ص 113. سیرالنبلاء. الطبقه الثانیه و العشرون. الذخیره، قسم 1 ج 1 ص 78. جذوهالمقتبس ص 21) (از طبقات سلاطین اسلام ص 18) (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 571). و نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن حمود...) و معجم الانساب زامباور ص 2 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حِ)
ابن محمود بن حسن حمصی رازی شیعی، ملقّب به جمال الدین. متکلم اواخر قرن هشتم هجری بود. او راست: مشکاهالیقین فی اصول الدین. (از معجم المؤلفین بنقل از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 489)
ابن ابی مجد بن شرف بن احمد حمصی دمشقی. شاعر متوفی در جمادی الاولای سال 736 هجری قمریاو را دیوان شعری است. (از معجم المؤلفین بنقل از البدایۀ ابن کثیر ج 14 ص 176)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ حَ)
ابن عبدالله بن حسن بن حمزۀ حمزی (شریف...) ملقّب به جمال الدین. امیریمن. وی در سال 626 هجری قمری متولد شد. و او را با اصحاب و حکام یمن اخبار و حکایاتی است. مسکن او در شهر قمحه در یمن بود و در سال 699 هجری قمری درگذشت. (ازالاعلام زرکلی بنقل از العقوداللؤلؤیه ج 1 ص 324)
ابن حسن بن علی بن حسن بن علی بن شدقم بن ضامن بن محمد حمزی حسنی مدنی، ملقّب به زین الدین. رجوع به علی شدقمی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ رَ ضَ)
ابن هاشم بن علی رضوی موسوی بغدادی نجفی. فقیه بود. در سال 1239 هجری قمری متولد شد و در 1273 هجری قمری درگذشت. او راست: کتاب فی الرهن. (از معجم المؤلفین بنقل از اعیان الشیعۀ عاملی ج 2 ص 200)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سِمْ مَ)
ابن محمد. وی آخرین سفیر حضرت قائم (ع) در دورۀ غیبت صغری بود که حاجات خلق را به صاحب الامر میرساند و پس از او سفیر دیگری امام (ع) را ندیده و حدیثش را نشنیده است. وی در سال 326 هجری قمری درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 101)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن قاسم سعدی حلبی رامی. او راست: التعلیم و الاعلام فی رمی السهام، که آن را برای امیر برسبای چرکسی تألیف کرد. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 425)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ مُ)
ابن محمد بن علی رامشی بخاری ضریر، ملقّب به حمیدالدین. فقیه و اصولی و محدث و مفسر بود و در سال 666 یا 667 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- شرح النافع، در فروع فقه حنفی. 2- الفوائد، در فروع فقه حنفی. (از معجم المؤلفین بنقل از تاج التراجم ابن قطلوبغا ص 34. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 2033. الفوائدالبهیۀ لکنوی ص 125، ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 616. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 711)
لغت نامه دهخدا
(عُ مَ رِ اُ مَ)
ابن عبدالعزیز بن مروان بن حکم اموی قرشی، مکنی به ابوحفص. وی هفتمین خلیفۀ بنی امیه و خلیفه ای صالح و عادل بود لذا برخی او را پنجمین از خلفای راشدین خوانده اند. بسال 61 ه. ق. در مدینه متولد شد و در عهد ولید بن عبدالملک والی همان شهر گشت. سپس به وزارت سلیمان بن عبدالملک در شام رسید. و در سال 99 ه. ق. پس از سلیمان، در مسجد دمشق با وی برای خلافت بیعت شد. وی نخستین کسی است از بنی امیه که مردم را از سب و ناسزاگویی به حضرت علی بن ابی طالب (ع) بازداشت. او را در ادارۀ مملکت روشی خاص بود بدینسان که به عاملان خویش آزادی کامل در امور می بخشید و آنها فقط در کارهای پیچیده و لاینحل ملزم به مشورت با خلیفه میشدند. شریف رضی در رثای وی قصیده ای به این مطلع دارد:
یا ابن عبدالعزیز، لو بکت العین
فتی من امیه، لبکیتک.
عمر بن عبدالعزیز پس از دو سال و نیم خلافت در سال 101 ه. ق. درگذشت و گویندکه وی را مسموم کردند. (از الاعلام زرکی چ 2 ج 5 ص 209). رجوع به مآخذ ذیل شود: فوات الوفیات ج 2 ص 105، تهذیب التهذیب ج 7 ص 475، صفهالصفوه ج 2 ص 63، تاریخ ابن اثیر ج 5 ص 22، تاریخ ابن خلدون ج 3 ص 76، تاریخ طبری ج 8 ص 137، تاریخ مسعودی ج 2 ص 131 و حبیب السیر چ خیام ج 2
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ صَ فَ)
سلطان علی صفوی، ابن سلطان حیدر صفوی. پس از شهادت سلطان حیدر، چون فرزندش صغیر بود، برادرش سلطان علی از جانب گروه صوفیان به قائم مقامی او انتخاب شد. و چون خبر تجمع صوفیان به گوش یعقوب میرزا رسید دچار ترس شد و سلطان علی و والده و برادران او را به شیراز تبعید کرد و در قلعۀ اصطخر مقید کرد. ولی پس از چندی رستم بیک برای جلوگیری از پیشرفت میرزا بایسنقر، آنان را از اصطخر به تبریز آورد وگروه صوفیان دوباره گرد سلطان علی جمع شدند و به جنگ میرزا بایسنقر رفتند و در این واقعه میرزا بایسنقربه قتل رسید. پس از این واقعه سلطان علی و همراهانش به اردبیل بازگشتند و مریدان بسیاری گرد او جمع شدند و رستم بیک از جلال و حشمت او اندیشناک شد و از بیم اینکه مبادا سلطان علی روزی با او مخالفت کند، دستور داد که وی را در اردو نگاه دارند. و چون این عمل نیزفایده ای نداشت و از تجمع صوفیان نکاست، در سال 898 هجری قمری رستم بیک تصمیم به قتل سلطان علی گرفت و سلطان علی چون از این تصمیم آگاه شد در مقابل سپاه رستم بیک مقاومت کرد ولی سرانجام به دست آنان کشته شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 435 و 436 و 439- 441)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد بن خالد بلاطنسی شامی شافعی. ادیب و از اهالی دمشق بود. و در سال 936 هجری قمریدرگذشت. او راست: نزههالناظر و بهجهالخاطر فی الادب، نظم و نثر. (از معجم المؤلفین از ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 642 و هدیه العارفین بغدادی ج 1 ص 743)
ابن احمد شامی خزرجی. مکنی به ابوالحسن. از فضلای قرن 11 هجری قمری بود و در سال 1033 درگذشت. او راست: مبادرهالاسعاف بنظم اجواد بعض الاشراف. (از معجم المؤلفین از دلیل مؤرخ المغرب ص 451)
ابن جهم بن بدربن جهم بن سعود قرشی شامی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن جهم. رجوع به ابن جهم و علی (ابن جهم بن...) شود
ابن محمد بن علی بن عبدالرحمان بن عراق شامی حجازی شافعی. مشهور به ابن عراق و ملقب به سعدالدین. رجوع به علی حجازی شود
ابن عبدالمحسن بن دوالیبی بغدادی شامی حنبلی. مکنی به ابوالمعالی و ملقب به عفیف الدین. رجوع به علی دوالیبی شود
ابن عبدالقادر حسنی شامی قاهری أزهری شافعی. مشهور به سید فرضی و ملقب به نورالدین. رجوع به علی فرضی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سَمْ مو)
ابن احمد طائی سموقی. مکنی به ابوالحسن و ملقب به بهاءالدین. وی از بزرگان دعات باطنیۀ دروز، و یکی از ’حدود خمسۀ’ آنان بود. از او بکنایت ’تالی’ و ’جناح ایسر’ نام برند و ’مقتنی’ لقب دهند. ونیز بنام ’الوزیر الخامس’ وی را خوانند و دیگر از القاب او در کتب مذهبی آنان ’التابع’ و ’خامس الحدود’ و ’آخرالحدود’ است. او در عهد الحاکم بامرالله فاطمی می زیست و از طرفداران و پیروان بزرگ او بشمار می رفت وبا حمزه بن علی نیز ارتباط داشت. او از نویسندگان بزرگ این فرقه است و می توان وی را واضع اساس دیانت در دروز دانست. او را رسائل و مقالاتی است که از آن جمله است: 1- التبیین و الاستدراک. 2- الرد علی المنجمین. 3- الرساله الواصله الی الجبل الانور. 4- السفر الی الساده فی الدعوه لطاعه ولی الحق. 5- القسطنطنیه، و آن رساله ای است برای قسطنطین امپراطور نصرانی، و علی سموقی در آن سعی کرده است که برای امپراطور ثابت کند که حضرت مسیح در جسم ’حمزه بن علی فارسی’ حلول کرده است. 6- النقط والدوائر. (از الاعلام زرکلی از دائره المعارف الاسلامیه ج 9 ص 218 و تاریخ حلب ج 1 ص 219)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ نَ)
ابن حسن بن علی اسنوی مصری شافعی، ملقّب به بدرالدین. وی فقیه بود و در سال 775 هجری قمری درگذشت. او راست: شرح التعجیز مختصرالوجیز لابن منعه الموصلی، در فروع فقه. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین ج 1 ص 725)
لغت نامه دهخدا